بَرَهوتَم ، که دلم جز تو به جان غنچه نَکِشت

بَرَهوتَم ، که دلم جز تو به جان غنچه نَکِشت
به که گویم که غمت قلب مرا کشت و بِرِشت
دگر از سردیِ تو شمعِ دلم یخ زده است
قلمم سوخت و با آتشِ جان ، شِکوه نوشت


سحرفهامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.