ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تا دور ها رفته ای
رها و شتابان
چون آخرین تیر آرش از چله کمان
کاش می دانستم
بر دروازه موهوم کدامین قلمرو فرود می آیی
تا چشم به راهت باشم،
همپای چین و شکنی که می نشیند
خط به خط بر پیشانی صبور انتظار.
آه ای نسیم بی قرار و گریز پای،
تابه کجا رفته ای، چنین سبکبال و بی نشان ؟
شاید
تا فراسوی دوردست ترین متن قصه های زمان
تا در پیچی به پیراهنی خونین و پر کنی
مشام اندوه پیر کنعان را
سایه خوابگردم را
سپردم به تن تیرهء شب
و در سپیده دمان
از قاصدکان گریخته از سرزمین رازها،
نشانت را باز جستم
پاسخشان سکوتی بود پر فریاد،
بدرودشان، رقصی سرخوشانه ترین در باد.
نادر صفریان