لبخند زدی به گونه ات چال افتاد

لبخند زدی به گونه ات چال افتاد
یادم به بهشت توچال افتاد

دل شوق سفر داشت بدانجا برود
با دیدن تو درنگ در کار افتاد

لبخند تو کار را یکسره کرد
دل از پی آن بود که در چال افتاد


دانی چه گذشت بعد از آن لبخندت
قندِ دل من آب شد و راه افتاد

از لذت آن قند شدم غرق خیال
راحل به همین خیال در خواب افتاد

دیگر ندهم زحمت تفریح بهشت
لبخند تو جذاب تر از آن افتاد

مسعود خادمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد