آمدم، آمدم

‌آمدم، آمدم
در زدم
هی آمدم در زدم
در
اما
تو به نبودنت ادامه دادی آن‌قدر ممتد
که انتظار آمد و
در را
به رویم باز کرد و
بعد
آرام
شانه‌ام را بوسید.


کیخسرو آریایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.