ز شب آب ها چون که گشته سراب

ز شب آب ها چون که گشته سراب
ببرده شب از روی شب رنگِ خواب

به شب زنده دارانِ رخ زعفران
سپردم شبی رنگِ روی شراب

ز سرخیِ آن ارغوانی سرشت
سرابان همه پر شدندی ز آب

پریدند مرغان به سوی سحر
ز بیدادِ آنها پریدم ز خواب

جهیدم به جنگِ سحرگه کنون
ندانستمی خون خورم یا شراب

دریدم به خنجر همی خونِ خود
که می گشت صحرا به چشمم خراب

خرابان به آیینه‌گی زنده ام
ز خواب و شراب و ز آب و سراب


پوریا بهارلو

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.