ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شب را به کنج بی کسی خود سحر کن و
پیراهن تظاهر شادی بدر کن و
در این جهان بی اثر از ذره ای وفا
غم را به جای همدم شب ها خبر کن و
نگذر از آن که باعث درد تو شد ولی
از کوره راه خاطره هایت گذر کن و
با آسمان تیره ی شب درد دل بکن
اما از این جماعت بی غم حذر کن و
در بی صدا ترین شب عمرت قدم بزن
با کوله بار خاطره هایت سفر کن و
درجنگ با سپاه عظیم نگاه ها
با عزم جزم سینه ی خود را سپر کن و
در این سیاه چاله ی نم دار و سوت و کور
فکری برای پر زدن و بال و پر کن و
اینجا در این قفس نفست را بریده اند
غیرت کن و اقامه ی زیر و زبر کن و
در این جدال عقل و جنون بی طرف نباش
با عقل سود و با دل تنگت ضرر کن و
تو زخم خورده ای و دلت هم شکسته است
با این وجود یک شب دیگر خطر کن و
این شعر هم برای دل من دوا نشد
تو لااقل وفا کن و فکری دگر کن و
هرگز غرور و عزت خود را لگد نکن
با ارزشی ، به گوهر جانت نظر کن و
در زیر اشک ابر تو هم گریه کن ولی
خود را بدست غم مسپار و سفر کن و...
امیرحسین بادنوا