| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
دلشادم و سرمست نه از باده ی انگور
کز محتسب شهر به کنجی شده مستور
با باد صبا آمده از دوست پیامی
از آنطرف آب که راهی ایست بسی دور
گفتم که دهم پاسخ او از دل و از جان
دیگر نکنم این قلم خویش به سانسور
تا رفت قلم دستم یک معجزه ای شد
گویا که کسی گفت مرا اکتب بالنور
با نور فرستادم و با نور رسیدم
زیبا رخ و مه پیکرو چشم آبی و مو بور
زیبا رخی در دنیا نی حور بهشتی
افسانه اقوام دگر کلده و آشور
در چهره او صنع خدا بود هویدا
گفتم که تبارک به خدا با دل پرشور
ای بانوی من با تو که محبوب بیامد
در این دل غمدیده و رنجیده و مهجور
جعفر تهرانی