اصلاً به درک ، تو به درک ، من به جهنم

اصلاً به درک ، تو به درک ، من به جهنم
صد طعنه زد این دوست به دشمن به جهنم

گرمازده من ، تیر به دل ، ساده چو مرداد
چایت زده لب بر لب کلمن به جهنم

با کاه خودم وابگذارم که سبک بال
بر باد رود حاصل خرمن به جهنم

چون نیش قسم خورده ی عقرب بچشان از
زهری که کشد ناز تهمتن به جهنم

گفتی که مرا دوست نداری به درک خب
پایان بده این معرکه لطفاً به جهنم

در دست گرفتی چمدان عازم خویشی
شد بار سفر صرف گذشتن به جهنم

پیراهن تنهایی من روی طناب است
آغوش تو را ، تن زده هر تن به جهنم

شیرینی دل دادن ، عسل ، قند ، مربا
دلداده نصیبش شده دل کن به جهنم

شیرین تر از آوازه فرهاد شنیدی؟
فرهاد شده قید عسل زن به جهنم

صد وصله ی ناجور به من می‌زنی و باز
شد مصرع ناجور تو رفتن به جهنم

من ماندم و این شهر خراب و دل پر درد
تو رفتی از این میکده بی من به جهنم

تو رفتی و کم شد غم دلدادگی ام نیز
از زندگی ام سایه ی مردن... به جهنم

دلتنگی اگر سر به سرت خواست گذارد
تو مثل همیشه بگو : اصلاً به جهنم

من شیشه تر از بغضم و این مملکت دل
بی حوصله ، هم‌ضرب شکستن.. به جهنم

از کوچه ی عرفان برو ای قالب یخ ، چون
مانند شد این سینه دقیقاً به جهنم..


عرفان اسماعیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.