من تشنه دیدار تو بودم جانم بخواب گشت

ای کاش نمی آمدی سپیده جانم مذاب گشت
ای کاش نمی‌دانستی هر چه بود برآب گشت
کردی تفحص از حال من و تو گریان شدی؟
ای کاش نمی آمدی که روزگارم بر آب گشت
حرف های تو زهر ایست که نیشم زد بخوان
بشکن دلی که شکستی عشقش سراب گشت
از ذره محبتی که تو کرده ای خاک بر سرم
من تشنه دیدار تو بودم جانم بخواب گشت
آری درست گفته ای که عشقی یست بی هدف
عشقیست یکطرفه هر چه بودش عذاب گشت
گفتی مگو شعری به من و گفتم به روی چشم
من خودسپیده ای دارم واز توهم بناب گشت
ای جعفری فراموشش کن و شعر مگوی به کس
حذفش کن از خاطره ها که اهل جواب گشت

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.