هنوز رد پای شب

هنوز رد پای شب
بر پیکر خیالی متورم
سوزش مداوم باوری تلخ را
از آنسوی سایه فریادی خسته
می مکد
موسیقی گنجشکها
مرگ فصلی دیگر را می نوازد
من

در امتداد غرور
راه می روم
و تو
آرام آرام در من قدم می گذاری
شبیه رد پای شب
شبیه بغض
چیزی مثل ظهور ردپایی تازه
در امتداد قصه غزل دریا و ساحل

بهروزکمائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.