از آن زمان کــه تــو شده ای آشنای من

از آن زمان کــه تــو شده ای آشنای من
غـوغــای عشق ریختـه ای در سرای من

ای کــاش وقت وصلتمان زودتـــر شود
کمتر بـــــه آه عشق بسوزم خـدای! من


شایــد بـرون رود غمِ دل وقت دیدنت
آتش گرفته دشتِ دلم در عـــــزای من

در کنج این جهانِ پــر از درد خسته ام
بس است درد دوری و این انـزوای من


سالی هـــــزار بـار بمیرم بـــــرای تــــو
هر بـــــوسه از نــــوار لبانت شفای من

امشب به یاد چشم قشنگت نوشته ام
دیگر نمانده طاقتم ای دلـــــربـــای من

وقتی کـــه نیستی غزلم کـال! می شود
لطفـا بیــــا گُلـــم؛ عسلـم آشنای مـن...

مهرداد خردمند

ای جان من , ای جان من , ای درد و ای درمان من

ای جان من , ای جان من , ای درد و ای درمان من
آگه نئی بر حال من , جان منی و جان من
دیوانه و شیدا منم , مست و غزل خوانت منم
اول تویی آخر تویی , ای عشق بی پایان من
هر شب به اشک و اه دل , فریاد برآرم جان و دل
میخوانمت من تا سحر , تا نشکند پیمان من
مجنون هر افسانه ام , شوریده و دیوانه ام
مستانه فریاد میزنم , آن منی و آن من
هر شب در آغوش منی, تا مست و بیهوشت شوم
یاد تو غوغا میکند , در این دل ویران من
دست رقیب در دست تو , دست من و دامان تو
دارم عجب روز و شبی , زین عشق بی سامان من
هر شب به یک پیمانه می , خوش خلوتی دارم ز وی
ای شعله رقصان شمع , آتش مزن بر جان من
عقل و دلم را برده آن , زیبا نگار ای بهمنی
دیگر نماند هیچ باوری , از دین و از ایمان من

حسین بهمنی

دفترشعر مرا خواندی و گفتی احسنت

دفترشعر مرا خواندی و گفتی احسنت
کمی زجرش بدهم شاعر خوبی بشود
کاش تو شعر مرا با محبت میخواندی
کمی از شرینی لبخند به لبم میماندی
شربت لعل لبت مزه اش شرین است
کمی ذکات بدهی ماه رمضان قرین است
عاشقت بودم و هستم تو ندانی قدرم
وای بر حال دلم که چنین خونین است

دفتر شعر مرا خواندی و گفتی احسنت
گفتی چاپش بکنی همه معشوقه پسند

عبدالمتین کریمی

ای مه جبین بیا ای نازنین گوهر

ای مه جبین بیا ای نازنین گوهر
بگذر زکوی دل در لحظه سحر

دامن کشان مرو از پیش عاشقت
گر می روی بیا بنما مرا نظر

هر لحظه رفتنت دل می‌برد زمن
هجر وصال تو زهراست هم شکر

هر تار موی تو زنجیر دل بود
این دل زموی تو افتاده در خطر

در هر نماز خود نقش تو می کشد
نقش جمال تو زیباترین هنر

هر شب دلمتورااز حق کند طلب
زیرادعایدل در شب کند اثر

ای روی تو قمر وی مژده ی ظفر
دارم من از فراق آتش بر این جگر

بگذر ز خاطر یاران چو ( دفتری)
بنگر به روی من ای ماه رهگذر


حسین دفتری

رفتی این دوری و این فاصله بد پیرم کرد

رفتی این دوری و این فاصله بد پیرم کرد
جان به لب کرد مرا از همه چی سیرم کرد

رفتی یک بار ندیدی که چه با من کردی
رفتی این عشق مرا وای زمین گیرم کرد

بی تو دلتنگ ترین آدمِ دنیا گشتم
بی تو این عشق مرا خسته و پاگیرم کرد

خنده از درد نشیند به لبم این روزها
هرچه کردی تو, خداوند به تقدیرم کرد

شکوه اِی نیست مرا از تو که رفتی جانم
دستِ تقدیر چنین بسته به زنجیرم کرد

بی گمان حکمتی در کار بُوَد گر دوریم
گرچه این فاصله درمانده و دلگیرم کرد

محمد صادق حارس یوسفزی

کاش زودتر به تو می خوردم

کاش زودتر به تو می خوردم

تمام روزهای بی تو

خوشبختی از دست رفته ایست


که دیگر بر نمی گردد

کاش زودتر می دیدمت

تا در گلستانی از لحظه ها

قدم می زدیم

دوست می داشتیم

و در مسیر عشق

خاطره می کاشتیم

کاش

تو آن همه سخت نبودی !


پرویز صادقی

نفسی در دل تنهایی شب تازه کنم

نفسی در دل تنهایی شب تازه کنم
قدم وقامت رعنای تو اندازه کنم
سحر از معجزه دیدن تو دم نزنم

تکیه بر آتش وباد وگل آدم نزنم
کاشف از نور مجرد به رخ حق نرسد
پرده از پرده دری ذات محقق نرسد
گذر از عالم عنصر به تقدر نتوان
کثرت ذات احد را به تغیر نتوان
مترتب شدن نور تو فانی نشود

در فنا زنده شدن جز به معانی نشود
به تماشای تو سروقت سحر می گیرم
خبرم کن که چنین از تو خبر می گیرم
در قفس بودم و انوار تو سرمستم کرد
مانده ام محو نگاهی که چنین هستم کرد.

هومن ایران زاده

شهر را

شهر را
پر از کشته, مرده هایت کرده ای
لبخند که میزنی
تعداد مردگان شهر
تصادفی زیاد می شوند !
شهر پر میشود
از آگهی ترحیم

منوچهر بابایی