از عشق میترسیدند

از عشق میترسیدند

از اینکه ببوسمت

ما اما

برای شکستشان

پی تفنگ بودیم

پی فشنگ

پی سنگر ...

حکم دل بود

ما داشتیم

خشت روی خشت میچیدیم.


"حسین غلامی خواه"

باران شده ای!

باران شده ای!
یک لحظه می باری
یک هفته بیمارم.

..................... حسین غلامی خواه