| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
و اینک
این بادِ سرد،
که از کوهسار نیست.
این سکوتِ عمیق
که در سینه میتپد.
آخرین جرعه،
تلخِ خودخواهیِ ناخورده.
زمان
این ریگِ روان
اکنون
در گلویم خشکید.
چرا نپنداشتم
که شامگاهانِ زندگی
به یکباره
چراغِ باغ را خاموش میکند؟
گمان بردم فرداها بیپایاناند،
مانَد مروارید
در صدفِ فردا.
و امروز را
به سنگدلیِ نابجا
هدر دادم.
ای دستانی که میجویم و نمییابم،
حسرتِ در آغوش نکشیدنتان
اکنون
کفنیست از سرب
بر تنِ بیجانم.
ای سخنانِ محبت
که پشتِ لبهای بسته
خاکستر شدید
چرا
بر زبان نچرخیدید؟
شتابِ کوچِ ناگهانی را ندیدم،
لبخند را
به فردا وانهادم.
این پنجره
رو به آفتاب بود
و من
پردهٔ غرور را نکشیدم.
این در
به روی مهربانی باز بود
و من
قفلِ دلتنگی را زدم.
خدایا،
این پشیمانیِ دیررس را ببین.
این انبانِ خالی را
که به جای عشق و بخشش
پر از «من»
و «مرا» شد.
و اکنون،
در لحظهٔ رفتن،
بارِ سنگینِ فراموشیهایم را
تنها
به دوش میکشم.
خاموشم کن.
که نَفَسِ آخر
بوی پشیمانی
میدهد.
نعمت طرهانی