دل آرامم.........

دل آرامم.........
این فاصله ها
به من می اموزد
تا بفهمم
عبادت درنبودن چگونه است

تو
کلیسای ممنوعه ی منی
که دروازه هایت را
به روی ایمانِ من بسته اند
من
با چراغِ دزدانه ی نگاه
درِشب های روشن
در خلوتِ نمازِ تو را می خوانم

عشقِ ما
کلمه ای ست
که زبانِ روز
تلفظش نمی کند
فقط شب
وقتی که ماه
محرابِ مهتاب را می گشاید
در گوشِ باد
زمزمه اش می کنیم
و باد
گناهکارِشاعرِ ما می شود
که رازِدو عاشق را
در شهرِخفته
پراکنده می کند.

دست هایت
تابلوهای ممنوعه ی موزه ی قلب من اند
نگاه و لمسشان
گناه است
اما من
یک دزدِ حرفه ایِ زیبایی ام
که شبانه
از یادِتو
کپی برداری می کنم
و نقاشی های بی قابِ رویاهایم را
با امضای تو می آرایم

دوری؟
اما این دوری
فقط فضایی است مقدس
برای پرورشِ قدیس ترین خیانت ها
خیانت به عقل
خیانت به قانونِ روزمرگی
خیانت به دنیایی
که عشق را
فقط در قاموسِ مجاز می فهمد

تو و من
در لغت نامه ی ممنوعه ی خداوند
یک مدخلِ خصوصی داریم
که معنی اش را
فقط فرشتگانِ شورشی می دانند
و وقتی می خوانندش
بال هایشان
سیاه می شود از شوق
دل آرامم.....
این گناه
مقدس است
چون که در آغوشِ محرابِ شب
بی آنکه کتابی را لمس کنیم
به خدایی ایمان می آوریم
که نامش
توست
و دینش
من

و عبادتگاهش
آن سلولِ تنگِ زندانِ فاصله نیست
بلکه آن لحظه ی بی کرانِ نگاه
که در آن
هم زندانبان می میرد
هم زندانی.
دل آرامم......
اگر گناه
این است
پس من
تسبیحِ مهره های فاصله را
هر شب
با زبانِ تشنه می شمارم
و در سجاده ی خیال
قداستِ ناچاریِ دو عاشق را
با سر بر خاکِ حسرت می سایم

ای ممنوعه ی مقدسِ من
من و تو
یک آیینِ زیرزمینی ایم
که عشاقِ آینده
در تاریکیِ تاریخ
ناممان را زمزمه خواهند کرد
و نورِشمعِ خیانت مان
راهنمایِ شجاعتِ دل هایِ بی قرارِ خویش خواهند یافت

این گناه
تنها قداستِ راستینِ من است
و این دوری
تنها معبدِحقیقیِ عشقِ بی نامِ ما

حسین گودرزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد