رد پای دست هایت روی دستم مانده است

رد پای دست هایت روی دستم مانده است
چشم من دلسردی ات را از نگاهت خوانده است

ای رفیق نیمه راهم دلخوشی هامان چه شد؟
کو گناهم؟ کو دلیلت؟ کی تورا رنجانده است؟؟؟

یا نرو یا خاطراتت را ببر همراه خود
این تن زخمی ، ازین حال و هوا درمانده است

بی نوا این دل که هر دم اهلی چشمان توست
چشم هایش را ازین دلسردی ات پوشانده است

هرچه دوری میکنی من مبتلا تر میشوم
راستش این عشق دیگر روی دستم مانده است..


مژده خزایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.