دردهایم اشتیاقی‌ست در آینه‌ی خویش،

دردهایم
اشتیاقی‌ست
در آینه‌ی خویش،

چون طنابی تنیده
بر ریشه‌ های وجود
گدازه‌ای‌ست
که می‌سوزاند
و می‌آفریند.


تماشایی‌ست درد من؛
راهی‌ست
که تابِ هر جنبنده را می‌ستاند.

پرونده‌ای‌ست
از روحی خواب‌آلود،
که در هر ورقش
تناقضی بیدار است:

گاه افسارگسیخته،
گاه تلخ،
گاه موجز،
گاه روشن،
گاه تلاطم،
گاه اشتیاق.

دردهایم
نه زنجیر،
که آغوشِ پروازی‌ست.
نه زندان،
که گهواره‌ای برای نیاز.
نه پایان،
که مَهدی برای بالندگی.

زهره ارشد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.