ماه در آغوش سایه شد غریب

ماه در آغوش سایه شد غریب
رنگ خونینش ، چو سِری بی نصیب
آسمان سرخ و زمین در خلسه بود
راز خلقت بر دل شب قصه بود
هر که دید آن جلوه ی پروردگار
یافت در ظلمت ، چراغی استوار
سایه گر آمد ، نترس از تیرگی
نور می زاید زبطن بی کسی

ماه خونین یاد داد این نکته را
که خدا روشن کند هر شب سرا

نازی سبزواری جوزانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.