گویی که مگر‌دیووانه ای؟ دل به که دادی؟

گویی که مگر‌دیووانه ای؟ دل به که دادی؟
آخر ای زاهد دیووانه، تو ز یار من چه دانی؟
چنان مستم ز بویش‌که دگر‌هیچ ندانم....
جز‌لعل لبانش طلبی هیچ ندارم!
گویی سخنم سخت نشان از کودکی دارد؟
گفتمت بین دو ابرویش چه خال کوچکی دارد؟
خم به ابرویش نیاید و دگر نیست ملالی...

این ختم سخن بود و دگر،
نیست کلامی!!

غزل مومیوند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.