در خیالت گم شده ام

در خیالت گم شده ام
میان نوشته های تو
خاطرات سطر به سطر
روی طرح ذهن من
در نقش
خیال نقاشی می کنند.
پیچک دلم را
افتاده به راه در میان ذهنت
عبور می کند در ذهنم
زمان را در صفحه ها ذهن تو
گم کرده ام
لابه لای واژهای حس
ژولیده شدم در احساسی عمیق
در لیوان قهوه در فال لمس
که دستهایم عادت کرده
به بودنت همراه
خاطرات تن گرمت
پوسیده شدم
در انتظار آمدنت
شب را در کنار ماه
بازتاب گستردگی خیال
در چشمهای آسمان
می بینم .
که سوار بر ابرهای
سکوت میان
فال پاییزی
روی برگهای رنگارنگ
خش خش ذهنم را می شناسد
در عبور لحظه ها
برگ روی پاههای بسته زمان
راه گم کرده .
همراه باد عطر تنت
می پیچد در مشام من
همانند صفحه در بند بند
بندهای گره شده به هم
در دفتر شعرت در خاطراتی
عمیق
بین بوسه های ماه
در حلقه نورانی
لابه لای انگشتهای ماه و دستهایم که
نوازش می کرد ذهن خاطرات گمشده را

فیروز ایزانلو

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.