بوی باران، بوی گل، بوی بهاران می‌دهی

بوی باران، بوی گل، بوی بهاران می‌دهی
بر فراز آسمان قلب من همچون مهی

بستر رود محبت تشنهٔ یک قطره آب
تو به خاک سرد دل صد شاخهٔ گل می‌نهی

پل زدم با هر نگاهم تا به عرش کبریا
در رهت آنجا مسافر گشته‌ام اندر رهی

با ظهور تو عدالت حرف اوّل می‌زند
ای اَبَر عادل بیا در هر دو دنیا تو شهی

چشم جمع عاشقان در انتظار دیدنت
من چه گویم خود تو دانی قبله‌گاهی، درگهی

فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.