شیهه کن، عقل جهان کامِ جنون ریخته‌ام

شیهه کن، عقل جهان کامِ جنون ریخته‌ام
وحشیِ یاغیِ دورانی، بچرخان تو مرا

عاصیِ سرکش این شهر منم، رام نشو
خون بریز از لبِ پیمانه، بچرخان تو مرا

پنجه بر صورت تقدیر بزن، شرم مدار
باد را در قفس سینه، بچرخان تو مرا

ای که لبخند تو از زهر تباهی بَتَر است
جرعه‌جرعه چو سیه‌خانه بچرخان تو مرا

من طوفان‌زده، مجنونِ گلِ بی‌کفن‌ام
رقصِ رسوایی به پا کن و، بچرخان تو مرا

شب‌به‌شب سر به بیابان هوس تاخته‌ام
رحم نکن مرکبِ چرخانی، بچرخان تو مرا

فاتح شهری و دیوار مرا بشکن و باز
رخت رسوایی به تن کرده، بچرخان تو مرا

حافظ از سوز نگاه تو نفس تازه نکرد
خنده‌ای با شررِ فانی، بچرخان تو مرا


حافظ کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.