ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
باران میبارد
من با چتر یادگاری تو
امشب در باران
_ بر راهم .....!
با یاد تو و آن روزها
_ هنوز زنده ام .
خاطره روزهای سرد و بارانی
_ یاد گرمی دستان بسته تو
_ در بازوان شکسته من .
یاد عطر گیسوان تو
_ بر شانه های خسته من
یاد بخار دهانمان
_ در زیر سایبان
_ دکه کنار رود خانه
_ وقتیکه چای می نوشیدیم ....!
یاد صدای خسته تو
_ در گوشهای بسته من
_ در جنجال آرزوهای بی حساب تو .....!
چقدر باران کافی ست
_ ترا آفتابی کند .
امشب مرا:
شرشر باران و دلتنگی ناودان
بیشتر از همیشه
_ دلتنگ میکند .....!
چراغ های کم سوی
روی تیر
_ سایه های بلند رهگذران خسته
_ انعکاس سوسوی بی نور ِ
_ چراغ های بادی
_ بر سر در
_ قهوه خانه های نیمه باز ....!
بارانی ست
باد هم دست بر دار نیست .
و جای خالی تو را
در کنار قلبم
سرد و یخ زده فریاد میکشد .....!
دلم یک لیوان چای داغ میخواهد
با حضور تو در دکه کنار آن روزها .
در امتداد تر کش باران .
چقدر امشب تاریک و طولانی است
چقدر من از ما دورم .
چقدر این چتر بی حضور تو
تنهاست .......!
محمود رضا فقیه نصیری