به سر سرای دلم شور صد غزل مانده

به سر سرای دلم شور صد غزل مانده
نفس بریده ولی زندگی به دل مانده

به شوق دیدن تو رهسپار جاده شدم
نشد مسیر دل آرزو به گل مانده

فلک بچرخد و افسون تازه می سازد
امان ز دست فلک ، قسمت ام ، خجل مانده

به شوربختی دل ، ابرها تهی گشتند
ستاره خفته ولی ، ماه من کسل مانده

غم از خیال خوشی شادمان همی رقصد
که روزگار ببین، غصه در سجل مانده

شب نخفته کنون، خسته از سیاهی ها
زوال رفته ولی ، سایه اش خپل مانده

بیا دوباره مرا ، گرم صد بلایا کن
طلوع نما که هنوز ، خنده ات به دل مانده

طلوع چشم ترا ، یک جهان خریدار است
به آسمان بنگر ، جای یک پازل مانده ....


سیمین حیدریان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد