ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
جرم من آن است که پیش از سحر
چون نسیم خورشید از دل شب راز کنم
سوز دل، آهوی وحشی شدهست
کز فراق همه قصه را ز ابتدا راز کنم
پیشتر از طلوعِ صبح امید
حرف دل با لبِ پر ساز کنم
من گنهکار زمانم، که زود
نغمهای ناب، به آواز کنم
ای که همدردی و روزن سوزی،
با دلم همدمِ دمساز کنم،
جرم اگر عشق بود، جان دهم
تا که این عشق سرافراز کنم
خون دل، رشتهی این قصه شد،
تا به شب، با سحر انباز کنم،
با تب تیز نگاهم به جهان،
پنجره بر دلِ دمساز کنم.
پوچان اگر، مزدِ شجاعت گفتند
جان فدای قدم راز کنم،
پیشتر از تپش ثانیهها،
باز، لب تشنهی پرواز کنم.
چشم در چشم خطر، بیهراس
راه بر قافلهی ناز کنم،
جرم اگر گفتن فرداست مرا،
سر به دل ربم آواز کنم
عطیه چک نژادیان