اجازه می دهی آواره ات گردم در این دنیا؟

اجازه می دهی آواره ات گردم در این دنیا؟
غلام حلقه بر گوشِ سراپایت شوم بانو؟

به رسمِ عهدِ دیرین، باز کن آغوشِ خود بانو
که من در بندِ عشقت، تا ابد رسوا شوم بانو

دو چشمت جامِ می، لب های تو رزی ز جنات است
از این مِیخانه لطفی کن، کمی ساقی شوم بانو


تو ماهِ آسمانی، من زمینِ تشنه ی دیدار
اجازه می دهی تا پای جان، شیدا شوم بانو؟

مرا با یک نگاهِ دلربا، تسخیر کن جانا
سپس فرمان بده، سربازِ بی پروا شوم بانو

تمامِ آرزوهایم، شده وصلِ تو ای دلبر
بگو با این امیدِ واهی ام، فردا شوم بانو؟

"غزل" از هجرِ رویت، زار و دلخون است ای جانا
بفرما تا به شعری نو، کنم دمساز تو بانو

امیرمحمد اکبرزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد