تفال بر قلم می زنم؛

تفال بر قلم می زنم؛
جام بر جام،
و باز می شوی شاه بیت غزل.
چه نزدیکی، دورترین...
از هر چه می گویم؛
انجام تو می شوی،
فرجام تو...

به کدامین صور بدمم
اسرافیل وش،
که تو را زنده کنم
از گورستان خاطره ها؟!

مست لایعقل ،
چشم می بندم
و جهانی مدور
روشن می شود،
جهان تو،
که در گوشه کنار هر نگاه،
به نظاره نشسته ای
گر گرفتن لحظه ها را..

سر می سایم،
به محراب شراب،
و اشک هایم؛
نقش می کنند تو را،
بر آینه غبار گرفته ی زمان،
محو می شوم
و غرق تماشا...

شعر؟!
شعری در کار نیست.
من در میان واژه ها سرگردانم
گمشده ام در کلمات.
نماز شبانه ام بر دفتر
به طمع معجزه ای است
تا مگر؛
در رویای صادقی
چشمانت را طواف کنم.

ناقوس هشیاری
می دمد از پس سحر
و این نسیان
این عبادت با ریای خالص
به سوی فراموشی می رود.
شاید تا شبی دیگر
تا هبوط یک رویا..


روح اله چیتگر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد