رفتنش را نشد انکار کند ، صـورت من

رفتنش را نشد انکار کند ، صـورت من
حجمِ غـم ، در رخِ من قابل انکار نبود

هر که می‌‌دید دو چشمان مرا می‌فهمید
عاشقش بودم و افسوس ، وفادار نبود

خانه بی چهره او چهره ز من باز گرفت
حق من طرد شدن ، از در و دیوار نبود

شـوق دیدار ، دلـم را ، به نوازش می‌ بُرد
غـافل از این‌که دلش ، تشنه دیدار نبود

هر چه گفتند نکن! عاقبتت تنهایی‌ ست
گوش دل هیچ ، به این پند بدهکار نبود

حاصل عمر من انگار همین تنهایی‌ست
این سزاوار مـنِ عـاشـق و دلدار نبود

کاش می‌ شد که به درمان غمم کاری کرد
کاش می‌ شد که دلم این همه بیمار نبود

بعد از او مرگ به مهمانیِ من دعوت شد
یـاد مـن ، خـاطره ای بود ، که انگار نبود..


علیرضا تندیسه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد