خدای من چه دل انگیز روزگاری بود

خدای من چه دل انگیز روزگاری بود
زمانه ی غم و عشق و غروب تنهایی
خدای من چه شفا بخش کیمیایی بود
نوازش خوش آن دستهای شیدایی
خدای من که چه شبهای بی نظیری بود
شب سکون زمان در زمینِ هَرجایی
قدم به حاشیه عشق می زدم آن وقت
به دور از غم تردید و بیم رسوایی
همیشه تا همیشه قلبم هوای مستی بود
هماره تاهماره چشمم(غروب دریایی)
غزل خوراک دلم مثنوی دوای اندوهم
ترانه مشتری خاص این اسیر سودایی
خدای من چه شد آن روزگار سرسبزم
به سنگ کینه فرو مرد قصر مینایی
به دست حادثه پژمرد غنچه های سرشارم
به پای فاصله گم گشت منظر تماشایی
به موج حیله شکستند قایق امیدم را
غریق فتنه نمودند آن پری دریایی
و عشق پاره قلبم، به قعر هامون رفت
و پاره پاره فرو ریخت اصل زیبایی
در این فراق توانِ تحمل نمی توانم من
اگر چه پادشه صبر باشم و خسروی شکیبایی

مهدی عبداله زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.