بغض شدی اشک شدی

بغض شدی اشک شدی
از چشم من دور شدی
مرا رها نمیکنی
درد شدم غصه شدم
از همه کس دور شدم
تو را رها نمیکنم
رویای هر شبم شدی
از آرزو منها شدی

مرا رها نمیکنی
جمع شدم ضرب شدم
مزدوج غم شدم
تورا رها نمیکنم
خنده ی بی صدا شدی
هوای بی نفس شدی
مرا رها نمیکنی
شاعر شدم شعر شدم
قافیه ی مرگ شدم
تو را رها نمیکنم

مریم حصاری
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.