ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک کوره راه مرزی صعب العبوری
چون کور سوی نور پشت کوه , دوری
در انجماد برف و سرمای زمستان
گرما ندارد شعله ها یت، مثل نوری
دستم میان موجها آمد به سویت
گفتی نکن تعجیل.گفتی که صبوری
زخم فراق از زخم شمشیراست بدتر
جان از تنم درمیرود،چون در عبوری
من آب باران میان سنگ مانده
تو چشمه ی جوشنده ی پر شر و شوری
رویای من لبریز راه و رسم چشمت
اماخودت چون دشتهای سوت و کوری
بیگانه ای با من که گفتم آشنایی؟
پیچیده ای،اصلا برایم نو ظهوری
دیدی که قلبم شعله ور میشد برایت
دل سنگتر از سنگ، لبریز از غروری
ای سنگ غلطان در سراشیبی تپه
باور کنم که عاشق تنگ بلوری؟
پروین برهان شهرضائی