یک ورق از زمان داره جدا میشه

یک ورق از زمان داره جدا میشه
درحالی‌که تو داری من رو ترک می کنی
از زمان شروع این عشق
من از این پایان می ترسیدم

من تو رو مثل یک گناه پنهان کردم
هیچ کس من و تو رو نمی دید
وقتی که من از درون گریه می کردم
و چشمانم می خندیدند
مثل یک گناه پنهان کردم

نه امروز نه فردا هیچ انتظاری ندارم
و عکس هایی که باعث می شوند
به آن روزها حسادت کنم
دارند کمرنگ می شوند
♪♪♪

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.