با اینکه ننوشیدم از آن چشم شرابی

با اینکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه‌ی نابی

ای ترس!تو را شکر، که با این همه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی


من عارف دل تنگم، یا زاهد دل سنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی

یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه‌ی اعمال من مست صوابی

ساقی! همه بخشوده‌ی یک گوشه‌ی چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟!


#فاضل_نظری

:((((((((

موفقیتی که برای خیلی ها بدست میاد اینگونه است

تمامِ کوچه های باران خورده ی شهر را

تمامِ کوچه های باران خورده ی شهر را
یک به یک به دنبالت میگردم...
شاید بشود این پاییز را با "تو" زمستانش کنم...
کاش آذر
این دختر ته تغاری پاییز
گام هایش را کمی آهسته تر بردارد این روز ها...


مهسا_سجاد

به من ایمان بیاور

به من ایمان بیاور

در یک لحظه می توانم

تنها یک لحظه

خورشید را به آغوشت بیاورم

و ماه را به اتاقت

به من ایمان بیاور

معجزه من

آغوش زنی است به طعم دریاها

چیزی که هیچ بهشتی ندارد.

 

"جمانه حداد"

(ترجمه: بابک شاکر)

من را مثل تاریکی

من را مثل تاریکی
در چمدان کوچک ات جا بده
یا مثل تکه ای از روشنایی
بگذار گلوبندت باشم
من را 
مثل شعری کوتاه
با باغ های میوه و ذره های چرخان نور
در دهانت آب کن
تو  باید
همان پنجره ی بدون قاب باشی
که اصالتش به خورشید می رسد.

"فرناز خان احمدی"

می خواهم بروم

می خواهم بروم

و سال ها

کنار خورشید دراز بکشم

می خواهم کسی نباشد

که بیدارم کند

کسی نباشد

که یادم بیاورد به خانه برگردم

و با نوک انگشت هایم

دیوارها را نوازش کنم

می خواهم بروم

چون تو را دوست دارم

و حس می کنم قلبم

هیچ کجای زمین جا نمی شود.

 

"فرناز خان احمدی"