ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من را مثل تاریکی
در چمدان کوچک ات جا بده
یا مثل تکه ای از روشنایی
بگذار گلوبندت باشم
من را
مثل شعری کوتاه
با باغ های میوه و ذره های چرخان نور
در دهانت آب کن
تو باید
همان پنجره ی بدون قاب باشی
که اصالتش به خورشید می رسد.
"فرناز خان احمدی"
می خواهم بروم
و سال ها
کنار خورشید دراز بکشم
می خواهم کسی نباشد
که بیدارم کند
کسی نباشد
که یادم بیاورد به خانه برگردم
و با نوک انگشت هایم
دیوارها را نوازش کنم
می خواهم بروم
چون تو را دوست دارم
و حس می کنم قلبم
هیچ کجای زمین جا نمی شود.
"فرناز خان احمدی"
مثل حرف زدن گنجشک ها
درباره ی باران
پر از شوق ام.
به حیاط می روم
دست پرنده ها را می گیرم
با هم ...
روی سطرهای دفترت می نشینیم
«فرناز خان احمدی»
آرام می آیم
و از گوشه ی لب هایت
برگ های پاییز را جارو می کنم
من گذر فصل ها را
از خطوط صورت تو می فهمم.
"فرناز خان احمدی"