هر چه بیشتر میتوانی از زندگی بگیر

هر چه بیشتر میتوانی از زندگی بگیر

وتابع وبنده ی هیچکس نباش

به خود تعلق داشتن

این است زندگی


#ایوان_تورگینف

در پرده ی ساز ما ، نوا بسیار است

در پرده ی ساز ما ، نوا بسیار است
عیب و هنر و زنگ و صفا بسیار است

خواهی کف گیر و خواهی گوهر بردار
ما دریاییم و موج ما بسیار است ...


#بیدل_دهلوی

آن هنگام که خواهان عشق‌ اَند

آن هنگام که خواهان عشق‌ اَند

زیباترین واژه ها را می‌آورند

برای نفوذ در قلب ها

و آنگاه که می‌خواهند بروند

پِی کمترین بهانه ها هستند

برای شکستن دل‌ها


نزار قبانی

زندگی عاشق توست؛

زندگی عاشق توست؛
وتو
در درونِ خود قدرتی داری
که میتوانی
زندگی ای که
عاشق آن هستی را
برای خود بسازی...

پایم را از گلیمم دراز تر کردم...

پایم را از گلیمم دراز تر کردم...
رفتم در خانه اش...
و این بزرگترین جسارت عمرم بود
آخر یکی نبود بهم بگوید که
ای از جان سیر شده!
ای دیوانه ی عقل و دلباخته!
تو را با عشق چه کار؟

زن موسیقی ست

زن موسیقی ست
نت به نت عشق
سمفونی آرامی که همه ی تو را می برد
تا مرز بوسه و آغوش
جایی که با هر دوستت دارم
مست می شوی
رها
میان زمین و آسمان ها


سوسن درفش

گفت تو شاعری

گفت تو شاعری
سنگ در دستان تو چیست ؟
گفتم
شاعر در برابر عشق سرخم می‌کند
نه در برابر ظلم


مرتضی هاشمی

مرا به خواب عشق اول جوانیم رجوع داده‌ای

مرا به خواب عشق اول جوانیم رجوع داده‌ای
به من بگو چگونه من جوان شوم ؟
بگو چگونه این جهان جوان شود ؟
بگو چگونه راز عاشقان عیان شود ؟
عطش برای دیدن تو سوخته زبان من
به من بگو عطش چگونه بی زبان بیان شود ؟

تو مهربان من ، بیا کنار پنجره
و پیش از آنکه قد نیمه تیرسان من کمان شود
بهار را به من نشان بده
بگو که سرو سرفراز ما دوباره در چمن چمان شود

به چهره‌ها و راهها چنان نگاه می‌کنم که کور می‌شوم
چه مدتی است دلربا ندیده‌ام تو را ؟
تو مهربان من بیا کنار پنجره
هلال ابروان خویش را
فراز بدر چهره ات برابرم نشان
که خشکسال شعر من شکفته چون جنان شود

رضا براهنی

چشمانت حرارت محض است

چه کاری از من بر می آید ؟

وقتی خدا 

تمام خودش را 

میریزد توی چشم های تو و 

نگاه ام می کند ...

مریم ملکدار 

...................................................................

چشمانت حرارت محض است

رَبَّنَا آتِنَا عَذَابَ النَّارِ

حسین صیامی

....................................................................

چشم های تو مهر بان بودند

دهانت مهر بان بود

و گنجشک ها واقعا می امدند

از گوشه ی لبت آب می خوردند

غلامرضا بروسان