چشمانت را می‏نوشم...

چشمانت را می‏نوشم...
و فال می‏گیرم:
جاده ه‏ای دراز
تا ناکجــــــا...
چمدانی بسته!
پر از بودن...
وتو
چمدان در دست
پای بر جاده...

پاییز استــُ

پاییز استــُ
دوباره برگ ها
پُر از سر مشق ِ نام ِ تو . . .

نکند باز دل َت غم دارد...؟

نکند باز دل َت غم دارد...؟
که شانه های ابر را لرزانده ...
و آسمان را
این گونه
بی قرار کرده است . . .

روزها و شب‌ها مثل کلیشه‌هایی که

روزها و شب‌ها مثل کلیشه‌هایی که قبلاً تهیه شده باشد می‌گذرد.
بسیار گند، بسیار احمقانه!

گفت تو شاعری

گفت تو شاعری
سنگ در دستان تو چیست ؟
گفتم
شاعر در برابر عشق سرخم می‌کند
نه در برابر ظلم


جاهد ظریف اوغلو

بگذار غرق شوم

بگذار غرق شوم
در آبی چشمانت
آنجا دریایی ست که ماهیانش
صید نمی شوند
صیادند

لیلا قصیرخواه

این کوه هایی که داری با خودت جابجا میکنی،

این کوه هایی که داری با خودت جابجا میکنی،
قرار بود فقط ازشون بالا بری!

دنبال پاییز اگر گشتی

دنبال پاییز اگر گشتی
هیچ جا مرو
به جز دل من
دنبال بهار اگر می گردی
هر جا می خواهی برو
به جز دل من
شیرکو بیکس

و من در چشم او

و من
در چشم او
زیباترین مرد جهان را دیدم
و این
معجزه ی نگاه او بود
نه زیبایی من


افشین یداللهی



جوری خوب نباش

جوری خوب نباش
که نشود غیرِ تو را دید!
دستِ روزگار است دیگر ...
شاید عمر باهم بودنمان را کوتاه کند!
جوری خوب نباش که زندگی بعد از تو،
سخت که نه
غیرممکن شود!