ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حال تنهاییِ من چه غریب است امشب
سینه از مهر تهیست
و به جز تنهایی، کسی نیست مرا
پشت هم دود سیگارها را میکشم در سینه
تا به حدی که اتاقم پر ز آه است ولی
من درونم همچنان هم خالیست
گویی امشب همه رفتهاند
مادرم،پدرم، دوستان و تمام خویشان
حاجتم نیست دگر بر ایشان
من وُ تنهایی، تنها هستیم
وَ در این حال خراب
پشت این چشم پر آب
شعر میماند وُ من
من میمانم وُ این تنهایی
محمدعلى دهقانى
هیچکس مثل درختان بهار دلخوش نیست
آنچنان ذوق شکفتن دارند،
شاخه روی شاخه میآرند،
گویی هیچ نمیدانند چندی بعد پاییز است
به گمانم گربهی کوچهی ما به اندازهی من افسردهست
بارها دیدهاماش پرسهزنان
هیچ از من طلبِ رزق نکرد
سگ همسایه هم هر شب نالهاش از تنهاییست
هر بار از کنار در آن خانه گذشتم التماسم میکرد
من به حال همه آگاهم
همه را میفهمم
من صدای ضربانِ غم وُ شادی را از فرسنگها میشنوم
در نظرگاه من،
همه چیز دنیا به طرز غریبی پوچ است
که زمان میگذرد تو ولی میمانی
رنگها میمیرند،
رنجها میمانند
در نگاه من،
بین یک مورچه با آدمیان فرقی نیست
پس چرا کوه به دوشم قاضی؟
من به یک دانهی گندم راضی
محمدعلى دهقانى
شبی بر رگ جان زدی نیشتر
که از خویش دوری، ز ما بیشتر
ز غوغای عالم برون شو دمی
به خویش آ، نباشد تو را خویشتر
محمدعلى دهقانى
اگر نگاه کنندَم قرار میگیرم
دو چشم مستِ تو ای مُنتهای سُکرِ عَشیق
نگاه بد ز تو دور وُ فراق تو نزدیک
وَ اِن یَکاد بخواندم هزار بار دقیق!
تو هم کمی نگران شو برای خاطر ما
مگر نظاره حرام است به حالِ قلبِ رقیق؟!
چو اشک مَرهَمِ دل شد, به یَم گرفتارم
کجاست قایق تَسکینَت ای نجاتِ غریق؟!
همیشه ترس به جانم که مرگ آید وُ من
تو را ندیده بمیرم, ز عمر رفته دریغ
بغیر تو به که گویم چه از سرم بگذشت؟!
که دوستان بسیارند ولی یکیست شفیق
مرا غریب پسندیدی ای قَریبِ مُجیب +
به حال خود مگُذارَم تو ای یگانه رفیق
محمدعلى دهقانى
گر آسمان وُ زمین پُر از شور زندگیست
یا ابر خویشِ ترنُمهای صبحگاست
باران برای روح همچو صدای پرندههاست
گر این طبیعت است که دل آرام میکند
جایی که باد شلاقوار برگِ درخت رام میکند
گر آبِ جاری چشمه بنوشیم خوشتر است
گر زندگی همهْ لذتْ چشیدن است
گر گوشهْ گوشههای جهان بهرِ دیدن است
گر آمدهام که به شادی بسر کنم
گر آمدهام نغمه بسازم؛ سفر کنم
(آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟!)
محمدعلى دهقانى