لبریزلبریزم

لبریزلبریزم
ازحادثه های بی تو
از زمزمه تنهایی
زیرتیغ نگاه خورشید
فصل راتازه کردم
ماه را به آخر
جرعه ای صبر
قطره ای اشک
تقلامیکنندتا
تاب آوردندخاموشیِ برق نگاهی
راکه بزم میکردپیکریک عاشق را
آسمان بی قرار
شب بیدار
ماه تاریک
زمان اندک
بسپاردلت رایکبار
به تمنای وصالِ مجنون

زهره غیاثی