دربرهوتِ دهر،

دربرهوتِ دهر،
و از عمیق ترین دره های بیقراری،
چشم گشوده ام  به آسمانِ
تقویم های معطلِ جوانی.

خسته و بی رمق،
چون پروانه ای شکسته بال
که در تاریکی مردد،
   هم آوا  با جراحتِ ابرها به شیشه می کوبد.
    

دریغ...

جای خالی ات،
باعریانیِ این فصل،
ازمیانِ تصاویرِساکن
محو می شود


کریمی مژگان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد