ما از پشت اندیشه عطر بهار

ما از پشت اندیشه عطر بهار
با سکوت گل های رز و شقایق
به دنیا آمدیم
آمدیم ،
البته بی نام
با خرده هوشی ،
با اندک زمانی برای عاشقی

ما از پشت سکوت گلها آمدیم
با لبخند آرام
با برگهای خاموش
زمین با رایحه عشق ما
بیدار شد
باران ، رطوبت چشمان منتظر
زمان بود و بس

ما از پشت سکوت گلها آمدیم
جایی میان زیبایی و عمر کوتاه
با هر نظر عاشقی
پژمردیم
با هر بادی باپرواز آشنا شدیم
هر نفس از ریشه در گلدان
جانی بخشید به این سکوت گلها
قصه عشق گمشده
در پاییز ارغوانی
از تفکر زیاد گلها
از پی نیستی آنها بود
در آخرین شب شهریور

ما از پشت سکوت گلها آمدیم
پیش از ما
فاصله ای بود میان بودن و خواستن
جایی بودیم ، آرام
در خواب کودکی نو پا
تا با تولدش
رنگ و عطر و طعم عاشقی یافتیم

ما از پشت سکوت گلها آمدیم
آمدیم
تا معنا را بیاموزیم
مرز بین خاک و تولد دوباره
در زمان مابقی را
تجربه کنیم
بهای هر نظر مهری
سکوت گل شد
و پر پر شدن آرزوهایش

ما از پشت سکوت گلها آمدیم
تا ببینیم
زیبایی
صورت خاموش حقیقت پنهان
در چهره عاشق خسته
در آخرین روز قبل از تولد گل را

ما از پشت سکوت گلها آمدیم
جایی که هنوز کسی بیدار نشده بود
جهان یک رویای آفرینش بود
جایی که گل بود
عطر بودن بود
سرخی گل رز بود
اما من و تو نبودیم


حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد