| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
صبحگاهی به تماشای طلوع
بر در ایوان ایستاده به خضوع
شکر کردم خالق عالم خویش
از همه نعمت و لطف، از کم و بیش
غرق خود بودم و احوال خوشم
بر سرم زد همه امیال خوشم
در سرم افکار بیهوده زیاد
گاه پریشان و خود برده ز یاد
ناگهان دیدم آن شاپرک نالان را
آخرین بار پریدن و پرواز آن را
کوشش آخر او مرا غمگین کرد
فکر مرگش جگرم خونین کرد
فکر اینم چه صنمی با من داشت
به گمان او سخنی با من داشت
شایدم او دلی پر درد داشته
که مرا مرهم زخم خود پنداشته
شایدم شاپرک بیچاره من
آمد امروز به نظاره من
حسرت آخر او آغوش بود
دست من برای او آغوش بود
عمر کوتاه ولی پربارش رفت
کرم بود به پیله که از یادش رفت
در فراق شمع شاید سوخت پَرش
عشق او سوخت دِلَش سوخت پَرش
مرگ تلخ پروانه مرا گریان کرد
مثل هم بودنمان مرا حیران کرد
در عجبم خالق ما یکی بود، خدا
عمر آدمی کجا ،عمر پروانه کجا
شکر ایزد که به ما کرده عطا
عمر و علم و عمل از لطف دعا
رویا جلیل توانا