هوا هوای خزان است و من به فکر بهار

هوا هوای خزان است و من به فکر بهار
کجای فاصله هایی؟ تمام دارو ندار

مرا بخوان به تماشای قصه ی گل سرخ
به رنگ سرخی سیبت به دانه های انار

اگرچه بال و پرم را بریده رنج قفس
در ازدحام پریدن به دام و دانه چکار؟

کنون که عاشق پرواز لحظه ها شده ام
مرا به اوج رسیدن به آسمان بسپار

اگرچه عمر من و تو اسیر ثانیه هاست
تو از قبیله ی سروی و من نبیره خار

کنون که ریشه به خاکی بمان و یاد مرا
شمیم باد سحر کن ببر به شهر و دیار

تمام زمزمه ام را به بقچه ای بگذار
بده به فوج پرستو بده به قمری و سار


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.