| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
باید برای دیدنت یکبار ابریشم کنم
صد پیرُهَن دارم ولی باید به تن مَحرَم کنم
آن بلبلِ مَدهوشِ من با چشم های هیزِ ظن
آری قفس آورده ام باید دَرَش محکم کنم
خورشید سوزان گشته بود وقتی نگاهت را ربود
یک سطلِ آب آورده ام، باید تبَش را کم کنم
یک روسری بر روی تو باید نبینند موی تو
هر کس نگاه بد کند باید دلش آدم کنم
تو فرق داری با همه از جنس آب و آینه
دردی به جانم آمده صد بوسه ات مرهم کنم
از دوستان و آشنا بُبریده ام تا انتها
با یک ندا و صد دعا تنها تو را همدم کنم
از حال و احوال پسر، پرسیده نامت را پدر
انگشتری از جنس زر، نام تو را خاتم کنم
یک پنجره رو به خدا، حرفت برای من دوا
گر از دلم گردی جدا، تا انتها ماتم کنم
رضا حقی