| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
چه بی اندازه غم دیدم
درشتی ها که بشنیدم
من از تک شاخه ی هستی
فقط اندوه و غم چیدم
گلم پژمرد در سختی
کران رنج و بدبختی
به خون آلوده شد رختم
درآور از تنم رختی
که خون شد سهم این عاشق
که از معشوق میخواند
چو منصور از پی معشوق
ذکر از شوق میخواند
رها کردند یارانم
به امید بهارانم
ز خشکی قطع شد امید
از انبوه بارانم
چه شبها تا سحر مردم
دمار از غم در آوردم
چنان دنبال مرگم که
تو گویی من سر آوردم
پی غمخوار میگشتم
پی دلدار میگشتم
همه عالم چو گلها و
منی که خار میگشتم
در اوج بی کسی بودم
چه بی حد راه پیمودم
تمام پای من تاول
که اشکم دید معبودم
من از نسل غم و دردم
بدون ذوق سر کردم
ز من نسلی نماند، هرگز
که با او باز برگردم
من آن ختم حیات هستم
که عمری بی نشاط هستم
دلم عمری عدم میخواست
اما هستم و هستم
دانیال علی پناهی