سنگ شدم،

سنگ شدم،
‌اما ترک‌هایم می‌خندند
‌به زخم‌هایی که هرگز التیام نیافتند
‌هر بخیه ریسمانیست پوسیده
‌که تنها تظاهر می‌کند مرا نگه داشته است
‌فریادی ندارم
‌جز سکوتی که جمجمه‌ام را می‌خورد
‌جز پژواکی که از درون می‌خزد

‌و مرا هزارباره می‌شکند
‌بی‌آنکه کسی ببیند…

نازنین رجبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.