عمری صدایت می کنم ، اما جوابی از تو نیست

عمری صدایت می کنم ، اما جوابی از تو نیست
تاریک و خاموشم پدر ، تا آفتابی از تو نیست

در پُرس و جویت پرسه زن، هاجر شده چشمان من
برچشم سرشار از عطش ،حتی سرابی از تو نیست

در روزگار بی کسی ، تنها کس ام بودی ولی
دیگر پناهم از قضا در استجابی از تو نیست


در آخرین دیدارمان ، آهنگ رفتن می زدی
رفتی،، به گام آمدن ساز شتابی از تو نیست

مهتاب شبهایم بگو تا کی حرامست آرزو ؟
بر برکه ی چشمان من نقش بر آبی از تو نیست

گفتی خدایم حافظت، در کهکشانم گم شدی
در آسمان حسرتم دیگر شهابی از تو نیست

زیباترین آرایه ای ، بر تارو پودم سایه ای
دلخوش خیالت را کِشم، آغوش نابی از تو نیست

حالا پدر جان مرهمی بر چشم مجروم بجز
لبخند زیبای تو در تصویر قابی از تو نیست

عادل پورنادعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.