ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ز ابر تیره پرسیدم: چرا این شهر دلگیر است؟ به لب خندید و گفت: این نیز وقت تقدیر است.
دل این خاموشکویان را صفای راز باید کرد، که هرجا درد میبالد، نشان از نورِ درگیر است.
نهالی سر برآوردهست از خاکستری خاموش، گواهی میدهد کاین زندگی بس جانپذیر است.
نسیم کوه میرقصد به آهست از سرِ لطفی، که هر آهی درین ظلمت، به سوی یار، پلگیر است.
مپندار ای دل آزرده که این شب پایدار آید، ز پس هر شام تاریکی، سحر را نیز تأخیر است.
درین تصویر خاموشی، دل از اسرار پر گردد، که گاهِ بیکلامی هم، حدیثی سخت تأثیر است.
زهره کاظمی