تنهاییِ

تنهاییِ
یکی گریزی‌ست از زخمی که خود را می‌بلعد
دیگری گریزی‌ست از زخم‌هایی که راه می‌روند

اینجا که منم
نور نیم‌روزی‌ست که
خاکستر را به رؤیای شعله می‌کشاند

شعله...
شعله گاهی خواب سوختن است

من از هجوم چشمان بی‌رویا گریختم
بی‌سایه، بی‌نام
می‌روم
بی‌آنکه بدانم
آیا در آنجا
جهانی هست
که همیشه منتظرش بودم؟

امید دهقانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد