ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تنهاییِ
یکی گریزیست از زخمی که خود را میبلعد
دیگری گریزیست از زخمهایی که راه میروند
اینجا که منم
نور نیمروزیست که
خاکستر را به رؤیای شعله میکشاند
شعله...
شعله گاهی خواب سوختن است
من از هجوم چشمان بیرویا گریختم
بیسایه، بینام
میروم
بیآنکه بدانم
آیا در آنجا
جهانی هست
که همیشه منتظرش بودم؟
امید دهقانی
حقیقت مسیر را به کودکیم نگفته بودم؛
دیشب در خواب، خواب مرا دید و جا خورد.
چشمهایش در من دنبال رؤیاهایی گشت،
که در دنیای او آسان بود،
و در دنیای من، معامله.
امید دهقانی