خانه ات آباد ای دل رهسپارم در سرایت

خانه ات آباد ای دل رهسپارم در سرایت
بشنو از این یار دیرین تا بگویم ماجرایت
دیده را دریا توان کرد وقت از دنیا بریدن
حرفمان از همدلی بود جز خودی اما ندیدن
باتو ای بیگانه با من درد خود باید بگویم
هرچه بیش از دل برآید مختصر آید به سویم
در پگاه آرزویت نغمه ها سر داده ام یار
امتحان را ساده تر کن جانب حق را نگه دار

بیش از این دیگر چه خواهی جان من بردی تو جانان
همنوابا من بخوان باز بیخبر از این و از آن
درسفر خود را شناسم .بیخودم از خاطر خویش
تا کجا باید کشانی این دل مسکین درویش
خانه ات آباد ای دل تا جهان باشد تو مانی
راهمان از هم جدا بود تا غم دنیا ندانی.
کوچ این پروانگان را در شب مستی فرود آر
دست من در دست گیر و دست از این هستی فرودار.
خانه امن است و برایم بهتر از هر نارفیق است
تا چه باشد قسمت جان تا که در دنیا غریق است
خانه ات آباد ای دل لحظه ای از من جدا باش
تا شبم پایان بگیرد انتهای ماجرا باش.

طالع دیدار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد