داستان سر بسته شبها،

داستان سر بسته شبها،
مثل ستاره ای،
که خاموش می شود،
می آویزد سایه اش ،
بر سایه ها،
در شهر کوچه ها،

کجایند باورهای من؟
تا بپوسند،
در شی ور های بی صدا،
تپش بی نام معنی،
که هرگز،
فریاد نشد.


دکتر محمد گروکان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد